عید نوروز میراث ملی تورکها
ندا کامران کشتیبان
هر ملتی برای خود دارای فرهنگ و تمدن خاصی میباشد که این فرهنگ از ویژگیهای اصلی آن ملت محسوب میشود، ما آذربایجانیها نیز دارای فرهنگ، آداب و رسوم مخصوص خودمان میباشیم که باید قدر آنرا بدانیم. زبان، تاریخ، فرهنگ، آداب و رسوم ما جزو اساسی ترین سرمایه های ملی مان میباشند که برای فرد-فردمان ضروری و لازم است. از این سرمایه های ملی که در حقیقت زندگی همه ما بنوعی به اینها وابسته است نگهداری نماییم و ارزش آنها را بدانیم.
تاریخ پرافتخار سرزمین ما از قدیمیترین روزگاران که ثمره و نتیجه تلاش و کوشش پدران و مادران ماست و فرهنگ ما که یکی از غنی ترین فرهنگهای بشری است و نشانگر اینکه نیاکان ما باشرافت و سربلندی تمام در راه تکامل و پیشرفت تاریخ انسان قدم برداشته اند. در سرزمین ما آذربایجان از گذشته های دور نیاکان ما تمدنهایی مانند مانناها، اورارتوها، جزو افتخارات ماست که تپه حسنلو و جام حسنلو (واقع در 7 کیلومتری سولدوز) از یادگارهای دیرین نیاکان ماست شایان ذکر است در دنیا که نظیری برای جام حسنلو وجود ندارد در میان کنه کاری های روی آن نشانه هایی از مراسم مربوط به عید نوروز موجود و قابل رویت میباشد.
عید نوروز یکی از یادگارهای ماندگار فرهنگ و تمدن آذربایجان بشمار میرود که این فرهنگ و آداب و رسوم متعالی با گذر زمان در میان دیگر مردمان و ملتها نیز رایج گشته است بطوری که به مرور زمان از سرزمین آذربایجان فراگیر گردیده است اما آنچه مهم است اینکه از لحاظ تاریخی خاستگاه این فرهنگ، سرزمین آذربایجان میباشد.
عید نوروز اولین روز بهار است و یکی از یادگارهای ماندگار نیاکان ما میباشد که بعنوان ارمغانی بسیار گرانبها برای ما به یادگار گذاشته اند. این عید به گواهی تاریخ از 3هزار سال پیش در میان مردمان سرزمین ما رایج بوده است و با پایان یافتن فصل سرما و زمستان و با آغاز شکوفایی گل و سبزه و زنده شدن طبیعت، نیاکان ما به جشن و شادمانی میپرداختند و این روز را بعنوان سرفصل تازه ایی برای تجدید حیات و شادی و خرمی زندگی خوش محسوب می کردند.
همانطور که اشاره شد خاستگاه اصلی این جشن ملی، آذربایجان بوده است و حتی پیش از زرتشت در میان نیاکان اصلی ما در این سرزمین رایج و جاری بوده است. در منابع فارسی و دیگر منابع تاریخی آمده است که جمشید پادشاه فارسها با آیین نوروز، در آذربایجان آشنا میشود و بعد از آن دستور می دهد که در میان فارسها نیز این جشن آیینی گرفته شود.
همانطوریکه میدانیم آذربایجان نسبت به مناطق دیگر ایران بنا به موقعیت جغرافیایی دارای شرایط آب و هوایی مخصوص است که از ویژگیهای مهم آن بودن بودن زمستانهای سرد و طولانی می باشد و نیک میدانیم که چنین شرایط آب و هوایی در دیگر نقاط ایران وجود ندارد و به خاطر این موضوع ساکنان این سرزمین با تمام شدن فصل سرما و یخبندان و آغاز فصل بهار و بیدار شدن طبیعت به رقص و پایکوبی میپرداختند و بدین گونه این موضوع به یک فرهنگ عمومی و جشن ملی در میان نیاکان ما تبدیل شد. و بعنوان میراث گرانبها برای ما به یادگار ماند که حتی این فرهنگ به دیگر نقاط ایران بلکه بیشتر از آن به دیگر کشورها گسترش یافت. با دقت نظر در تاریخ ملاحظه میکنیم که نیاکان ما دریافته بودند که چهار عنصر دخیل در زندگی انسان (سو-اود-یئل-تورپاق) در واقع حیات بخش زندگی آنهاست و این چهار عنصر بعنوان سنبل حیات انسان و فلسفه وجودی زندگی انسان است.
در واقع باید گفت در زندگی ما تورکها چهار عنصر همیشه بعنوان سمبل ماندگاری قابل ستایش بوده و همیشه از طرف تورکها مورد تقدس قرار گرفته است به نوعی که حتی در آذربایجان آتش دارای جایگاه ویژه ایی بوده است. آتش بعنوان حرارت بخش زندگی و خاک و طبیعت در جهت بیداری و با آمدن زمستان و فصل سرما به نوعی زندگی انسان با یک رکود مواجهه میشد و انسان با مرگ طبیعت از هرگونه نعمت خدادادی محروم میشد و در زیر آماج تازیانه زمستان در شرایط سخت آب و هوایی که از چهار عنصر طبیعت یعنی (سو، اود، یئل، تورپاق) محروم میشدند پیش از پیش به ارزش و قدر و منزلت این چهار عنصر پی می برد و با آمدن بهار اولین روز این فصل را به همین جهت در سطحی گسترده جشن میگرفتند.
ما پیش از اینکه به مراسم اصلی عید نوروز و ویژگیهای آن اشاره کنیم ضروری است که در مورد سمبل و نماد این چهار عنصر موجود در طبیعت توضیحی ارائه دهیم:
نیاکان ما در مواجهه با شدیدترین شرایط سخت زندگی دریافته بودند که (سو اود یئل تورپاق) دارای اهمیت خاصی در زندگی شان است. و بنا به همین جهت با نزدیک شدن فصل بهار چهار هفته آخر فصل زمستان را به نام یکی از این چهار عنصر نامگذاری میکنند . سو مظهر و نماد حیات و تجدید زندگی است اولین هفته را بنام (سو چارشنبه سی) نامگذاری کرده اند بنا به اهمیت وجود (سو) در زندگی انسان که بعنوان مایه حیات انسان است و برفها و یخهای زمین آرام آرام ذوب میشوند این موضوع برای نیاکان ما از اهمیت و ارزش بسیاری برخوردار بود دومین هفته را نیاکان ما تحت عنوان (اود چارشنبه سی) نام نهاده اند که مظهر حرارت و نور و روشنایی است. و آتش و نور و حرارت است که به طبیعت روح تازه میبخشد و به زمین حرارت میدهد نیاکان ما بر این باور بودند که هر قدر آتش و خورشید را مقدس بحساب آورند همان اندازه طبیعت زودتر بیدار میشود و به انسانها سعادت به ارمغان می آورد. بودن آتشگاه های متعدد در سرزمین آذربایجان خود شاهدی بر ایادعای ماست که آتش و خورشید دارای چه اهمیتی در میان نیاکان ما تورکان بوده اند. سومین هفته آخر ماه فصل زمستان را پدران و مادران ما تحت عنوان (یئل چارشنبه سی) نامگذاری کرده اند چون در این هفته باد با آمدن خود به زمین و طبیعت زندگی نوید بیداری میدهد (یئل) در یک مدت کوتاه تمامی زمین را پشت سر میگذارد و زمین را به بیداری فرا میخواند بنا به اعتقاد نیاکانمان (یئل) خود یکی از خدایان قدرتمند میباشد.
آخرین چارشنبه سال نیز تحت عنوان (تورپاق چارشنبه سی) نامگذاری شده است که با جذب گرما و حرارت بیدار میشود که در نزد مردم با نام (ایلین سون چارشنبه سی) مشهور است. در آخرین چارشنبه سال (تورپاق) با قدرت و نیرو و کمک (سو) (اود) (یئل) جان میگیرد. نیاکان ما بیداری زمین را با مراسمهای گوناگون با نغمه سرایی و آیین های متعدد جشن میگرفتند و پایان یافتن روزهای سخت زمستانی را به همدیگر تبریک میگفتند و به باور و اعتقاد اجداد ما یئل اود سو به مهمانی تورپاق مروند و در معبد تورپاق جمع میشوند و روزهای سخت زمستانی را توام با قحطی و فلاکت و سختی بوده است بر او عرضه میدارند و الهه تورپاق را به بیداری دعوت میکنند و این چهار الهه دست در دست همدیگر با خواندن این شعر:
سو گلدی ها، اود گلدی ها، یئل گلدی
تزه عومور – تزه تاخیل ایل گلدی
دنیای روشنایی ها را به مردم به ارمغان می آورند و مردم نیز با دیدن این وضعیت به جشن و پایکوبی در طبیعت میپردازند و مراسمها و آداب و رسوم پر شکوهی را به اجرا میگذارند. باید گفت که امروز دیگر مثل گذشته مردم این چهار هفته را بطور مجزا جشن نمیگیرند بلکه به مرور زمان با فراموش کردن فلسفه وجودی این مراسمات همه آنها را یک جا جشن میگیرند. نام چارشبه سوری بنوعی تحریف شده چارشبه سویی میباشد که به چند دلیل میتواند نظر صائبی باشد یکی اینکه ساختار ترکیبی دو کلمه یعنی اینکه اگر فارسی میبود باید گفته میشد سور چهارشنبه، دیگر اینکه با توجه به هفته های آخر سال که هرکدام بنام یکی از عناصر چهارگانه طبیعت در زبان تورکی نامگذاری شده است و همچنین خود کلمه سوری نمیتواند افاده معنی داشته باشد و اگر سوری را به معنای جشن و مهمانی در نظر بگیریم باز غلط است چون در فارسی سور وجود دارد نه سوری. و نهایتا اینکه مردم در سحرگاه این روز برای آوردن آب به سرچشمه ها میروند و این خود دلیلی براین ادعاست که این کلمه همان (چارشنبه سویی) میباشد. به هر تقدیر مردم که غروب و شامگاه آخرین چهارشنبه سال با بر پا داشتن آتش و پریدن از روی آن و خواندن این شعر:
آتیل باتیل چرشنبه
بختیم آچیل چرشنبه
به رقص و پایکوبی میپردازند و در سحرگاه چارشنبه با رفتن به سرچشمه ها به خواندن نغمه ها و اشعار مخصوص میپردازند.
اما از دیگر مراسمها و آیینهای عید نوروز سفره (یئددی سین) میباشد که یکی از آیین های ویژه در عید نوروز است که متاسفانهبه مرور زمان با سلطه سیاست و فرهنگ فارسی این آیین زیبا در شکلی دیگر و بالباسی تحریف شده که هیچ سنخیتی با اصالت اولیه آن ندارد در آذربایجان رایج شده است. با صراحت میتوان گفت که سینهای موجود در (یئددی سین) (هفت سین امروزی) از فرهنگ غنی تورکی به عاریت گرفته اند و اگر معادل آن کلمه را داشته اند همان را بکار برده اند مانند سیر که جای (سریمساق) بکار برده اند و گرنه کلمات دیگری را که از هیچ ماهیت و اصالتی فرهنگی برخوردار نیستند جایگزین کرده اند که بسیار مسخره منماید چه این (سو) ماده اولیه حرکت است که در زندگی نقش بازی میکندو مایه حیات است نه سنجد!!! البته بعضی از کلمات را نیز که در زبان فارسی برای آنها اصلا معادلی نبود به همان شکل بکار گرفته اند ماندد سرکه و سوماق و سمنی البته در معنی دیگر اطلاق کرده اند.
از عهد باستان در مناطق مختلف آذربایجان به سفره (یئددی سین) (باجا قاباغی بزمک) میگفتند لازم به ذکر است در گذشته خانههای نیاکان ما دارای یک پنجره مخصوص بود که به آن باجا میگفتند. و چون نیاکاکان ما بر این اعتقاد بودند که در عید نوروز روح اجداد ما به خانه های خود سرکشی میکنند و از طریق باجا وارد خانه میشوند این سفره را در مقابل همابل همان باجا پهن میکردند و انواع خوراکیها را که هر یک نماد و سنبلی از موضوعات مرتبط با زندگی است در آنجا قرار داده اند که روح اجدادشان با دیدن آنها راضی و خشنود گردد پس با سعی و کوشش فراوان در جهت تزیین هرچه بهتر سفره برمی آمدند بلکه هرچه بیشتر روح اجدادشان را خشنود و راضی میساختندکه زندگی فرزندانشان در رفاه و آسایش میگذرد و از طرف دیگر این محصولات غذایی را که هریک به نحوی در زندگی انسان دارای نقش عمده ایی بودند مورد تقدس قرار دهند که هر یک از این سین ها بعنوان رمز و سمبلی در زندگی انسان عبارتند از :
1.سو: که این مایه حیات بعنوان رمز و بقای زندگی انسان بشمار میرود و زندگی انسان بدون وجود آن امکانپذیر نیست و در گذشته های دور در میان تورکان حتی مورد پرستش قرار میگرفت و بدین جهت یئددی سین دارای جایگاه ویژه ایی است و تورکها همیشه آنرا ارج میگذارند چرا که رکن حیات آدمی ایت.
2.سمنی: هرچند امروزه بعنوان حلوای خوشمزه و خوردنی بشمار میرود باید گفت که در اصل این کلمه با ماده اولیه آن اطلاق میشده است یعنی (سبزی) که نماد و سمبل تجدید حیات در زندگی است یعنی در واقع در گذشته های دور سمنی به سبزی گفته میشد ولی بعدها با فراموش کردن اصل لغت و معنی اولیه آن با آن نوعی خوردنی تغییر نام یافته است که حتی این موضوع را میتوان در این شعر مشاهده کرد که زنان هنگام پختن سمنی دسته جمعی آنرا می سرایند:
سمنی ساخلا منی
ایلده گویرده رم سنی
سمنی آل منی
هر یازدا یادا سال منی
و یا در شعر ذیل:
سمنی سازانا گلمیشم اوزانا اوزانا گلمیشم
سن گلنده یاز اولور
یاز اولور آواز اولور
با توجه به معنی (گویرده رم) یعنی سبز میکنم میفهمیم که سمنی همان سبزی نماد و سمبل تجدید حیات است که فارسها سبزی را جایگزین آن کرده اند و خود سمنی را در معنی خوردنی و شیرینی بکار میبردند باید گفت امروز در آذربایجان شمالی کلمه سمنی با حفظ معنی اصیل خود یعنی سبزی در زبان مردم رایج است.
3.سریمساق: که بعنوان رمز سلامت انسان میشود و از گذشته های دور به فواید مختلف آن تاکید بسیاری شده است.
4.سوجوق: که بعنوان سمبل و رمز شیرین زندگی است که از عهد باستان بعنوان یکی از لذیذترین و خوشمزه ترین شیرینیها در آذربایجان بوده است و هنوز هم رایج است.
5.سونبول: رمز و نماد برکت زندگی است و در واقع سونبول که همان گندم باشد و ماده اصلی نان است در زندگی انسان نقش اساسی ایفا میکند و به همراه سو دو عنصر اصلی و اساسی حیات انسان هستند که متاسفانه فارسها این رکن اساسی را نیز بسان سو از سفره یئددی سین حذف کرده اند یعنی در واقع به جهت نبود معادل آن سین دیگری را جایگزین کرده اند.
6.سوماق: که بعنوان سمبل و رمز مزه و طعم زندگی محسوب میشود.
7.سیرکه(سرکه): بعنوان رمز و سمبل برطرف کننده مزاج بد بدن انسان است. لازم است اشاره کنیم که عدد هفت در میان ما تورکان دارای جایگاه ویژه ایی است و کلا باید گفت که این عدد را برای اولین بار سومئرها یعنی نیاکان ما تورکها ابداع کردند که به مرور زمان در میان ملل نیز برای خود جای باز کرده است و نیز لازم بذکر است که در گذشته های دور به عید نوروز در میان تورکان (یئنی گون) میگفتند و این موضوع را آشکارا میتوان در کتاب دیوان لغات التورک محمد کاشغری که هزار سال پیش نوشته شده است مشاهده کرد که به مرور زمان به نوروز تغییر نام یافته است.
در خاتمه باید اشاره کنیم که در فارسی لغتی برای (بایرام) وجود ندارد و (عید) یک لغت عربی است که فارسها بکار میبرند یا بهتر است بگوییم که اصلا فارسها دارای چنین مراسمی نبوده اند که لغتی نیز برای آن داشته باشند. حتی لغت (جشن) نیز تورکی است که در فرهنگ سنگلاخ بدان اشاره شده است. من از همه مردم آذربایجان بعنوان یک فرزند کوچک میخواهم که سفره یئددی سین را به شکل واقعی آن که دارای ابعاد وسیع بار هویتی نیاکان ماست اجرا کنند و حتی فارسها نیز باید یئددی سین را بنحو واقعی آن اجرا نمایند که سیب و سنجد هیچ معنای فرهنگی خاصی را در رابطه با زندگی انسان ایفا نمیکند. ماهی درون آب نیز تنها بخاطر زیبایی سفره نیست بلکه ماهی در آب بعنوان رمز حیات است و آب مظهر زندگی است . همچنین باید اشاره کنیم که حتی چهار عنصر یادشده در بالا یعنی (اود، سو، یئل، تورپاق) نظر به اهمیت شان در زندگی و فرهنگ تورکان بنام روزهای هفته از عهد باستان اطلاق شده است و روزهای هفته بدین شکل در تاریخ تمدن تورکان قید گردیده اند:
شنبه : یئل گونو
یکشنبه : تورپاق گونو
دوشنبه : دوز گونو
سه شنبه: آرا گونو
چهارشنبه : اود گونو
پنجشنبه : سو گونو
جمعه : آدینا
پرویز زارع شاهمرسی
در زمان جنگهای ایرانیان و تازیان ویژه جنگ قادسیه، رستم فرخ زاد سپهسالار ایران و برادرش اسفندیار فرخ زاد سپهبد آتورپاتگان بود. پس از آن که رستم در جنگ با اعراب شکست خورد، سپاه تازیان به فرماندهی حذیفة بن یمان به آتورپاتگان حمله کرد. اسفندیار در این زمان ساکن اردبیل پایتخت آتورپاتگان بود. ارّان نیز زیر فرمان اسفندیار بود. حذیفه فرمان ولایت آتورپاتگان را از مغیرة بن شعبه والی کوفه دریافت کرده بود که او نیز گماردهی عمر بن خطّاب بود. اسفندیار با جنگجویان از شهرهای مختلف آتورپاتگان، به جنگ تازیان آمد. بزودی جنگ چند روزه و سختی رخ داد. سپس مرزبان از جانب همه اهل آتورپاتگان (که اینک آذربایجان نامیده میشد) با حذیفه صلح کرد.
در این پیمان صلح، حذیفه به نمایندگی از عمربن خطّاب به اهالی نواحی صحراها و کوهها و سرزمینهای آذربایجان امان میداد و هم چنین متعهد میشد که «... بر کردان بلاسجان و سبلان و ساتروان تعرضی نکند» با توجه به این که بلاسجان یا همان بلاشگان در آلبانی قرار داشت، این شرط احتمالاً نشانهی سیطرهی حکمرانی فرمانروایی آتورپاتگان بر آلبانی به هنگام هجوم تازیان است.
در این زمان حکمران منصوب تازیان در آتورپاتگان، زیر نظر حاکم عراق بود. چندی بعد عمر، حذیفه را معزول و عتبة بن فرقد سلمی را به جای و بر آذربایجان گمارد. چون عثمان بن عفّان خلیفه شد، ولید بن عقبة بن ابی معیط را ولایت عراق داد و او نیز عتبه را از آذربایجان برداشت. آتورپاتگان و آلبانی اینک آذربایجان و ارّان خوانده میشدند و به همین نام نیز در آثار جغرافیایی و تاریخی مسلمانان وارد شده است.
چگونگی ورود تازیان به آذربایجان، ارّان و ارمنستان و شیروان و خط سیر سپاهیان آنان، بر شناخت آنان از این مناطق و مطالب بعدی در کتابهای جغرافیا اثر گذاشت. تاریخ فتح آذربایجان به دست سپاهیان تازی سال 22 هجری است. سپاهیان تازی پیشروی خود را در دو سمت و به رهبری دو سردار ادامه دادند. یکی سلمان بن ربیعه باهلی بود که جانشین عبدالرحمن بن ربیعه شد (که در جنگ با ترکان جان باخته بود) و دیگری حبیب بن مسلمه بود. حبیب بن مسلمه شهرهای بسیاری از ارمنستان را برای عثمان بن عفّان گشود و چون این پیشروی از ارمنستان آغاز شده و به داخل قفقاز کشیده شده بود. تازیان بدین ترتیب به هر کجا که میرسیدند، بر این باور بودند که ادامة ارمنستان است و همین مسأله در کتابهای جغرافیایی تازی ادامه یافت.
سلمان بن ربیعه نیز از رود ارس گذشته و بیلقان را تصرف کرد و پس از گشودن شهرهای مهمی چون بردع، ازرود کور عبورکرده و شیروان و قبله را نیز به چنگ آورد. و بدین ترتیب آذربایجان، ارمنستان، اران، شیروان و گرجستان به دست تازیان افتاد و آنان به دروازههای دربند یا باب الابواب رسیدند. سلمان بن ربیعه در شهر باب، با ترکان که منزلگاهشان به گفتهی ابن فقیه آنجا بود، نبرد کرد و با 4 هزار نفر از یارانش کشته شد.
ادامه مطلب ...دولت ماننا در آذربایجان
عادل ارشادی فر
ماننا، اولین دولت منسجم در آذربایجان جنوبی بود که موفق به ایجاد اتحاد
سراسری در بین سران اقوام مختلف ترک (قوتتی ها، ساویر ها، هوری ها،
آذها،توروک ها و...) و جمع کردن آنها در زیر پرچم وحکومت مشترک شد.
از اوایل قرن ۱۸ ق.م. متحد شدن قبایل ماننا سبب شد که این قبایل بتوانند
یک دولت بزرگ ایجاد کنند.(ا.ن. قلی اوف٬ تاریخ آذربایجان ٬ ص۱۷٬۱۳۵۹ تهران)
ماننا Manna در اوایل به صورت اتحادیه ای قبایلی از طرف اقوام مختلف
قوتتی-لولوبی در اواخر سده های ۱۵ق.م. در ساحل غربی و جنوبی دریاچه اورمیه
تشکیل شده و به مرور زمان با پیوستن دیگر اقوام ترک و التصاقی زبان(سابیر
ها٬ توروک ها ?..) ساکن در آذربایجان به آن اتحادیه، از اوایل قرن ۹ ق.م.
منجر به ایجاد دولت قدرتمند ماننا شد. دکتر ر. رئیس نیا در این باره
مینویسد: شرایط و زمینه تشکیل دولت ماننا ابتدا در اراضی اطراف دریاچه
اورمیه با اتحاد چند تا از قبایل و ایل های قوتتی-لولوبی فراهم شد٬
قدرتمندترین این قبایل قوتتی-لولوبی ٬ ایل ماننا بود که در جنوب و جنوب
شرق دریاچه اورمیه ساکن بودند و به علت نقش مهم آنان در تشکیل دولت ماننا
٬ آن دولت با اسم آن قبیله معروف شد.(آذربایجان در مسیر تاریخ٬ص۱۹۷).
آشوریان و اورارتوها نیز آن دولت را ماننا می نامیدند. بر اساس اسناد
تاریخی بدست آمده، دولت ماننا Manna قدیمیترین دولت در آذربایجان میباشد
که مرزهای جغرافیایی آن با مرزهای کنونی آذربایجان(منظور ایالت آذربایجان
که در زمان پهلوی و جمهوری اسلامی به 8 استان تقسیم شده است) تطبیق می
کند. م.دیاکونوف با شمردن دقیق مناطق ماننا نتیجه گیری می کند که: دقیقا
میشود گفت که اراضی ماننا که بعدها آتروپات ماد خوانده شد با اراضی
آذربایجان کنونی تطبیق می کند.( تاریخ ماد٬۱ص۶۵ )
مرزهای جغرافیایی دولت ماننا از ایالت ایللی پی Ellipiدر نزدیکی کرمانشاه کنونی و نامار در لرستان شروع شده تا کناره های رود ارس ادامه داشت٬ و از سال ۷۱۷ ق.م با درایت و کاردانی ایرانزو ( ار+یانزی) شاه ماننا٬ قوتتی های ماد مرکزی نیز به ماننا پیوستند و همه اراضی آذربایجان جنوبی در داخل یک سیستم سیاسی قرار گرفت و در نتیجه مرزهای ماننا تا شرق قم (کلمه ای ترکی به معنی شنزاز)٬ کاشان ومناطق شرقی قزوین گسترش یافت.(پروفسور ذهتابی٬ تاریخ دیرین ترکان ایران٬ص ۳۰۰ ).
در این وحله از زمان آذربایجان شمالی دست ترکان ایشغوز( ساکا) بود.کلمهایرانزو( ار یانزی) که از شاهان معروف ماننا ۷۱۷ق.م. بود٬ از دو کلمه ار+ یانزی تشکیل شده است که برای استعمال آسان تربهمرور زمان، به یک کلمه تبدیل شده است( کلمات و اسامی زیادی در ترکی امروزی نیز بدان صورت در گویش عامیانه تغییر یافته اند). کلمه یانزی در بین کاسسی ها و ماننا ها به عنوان لقب شاهی و سلطنت به صورت وسیعی استفاده می شد ٬ ار یا آر به معنی قهرمان٬ جوانمرد در بین ترکان به بزرگان و شاهان به علامت احترام و حرمت به اول اسمشان اضافه می شد٬ مثال ار+سلان( شیر قهرمان)..(پروفسور ذهتابی٬ تاریخ دیرین ترکان ایران۰ ص301 )
البته قسمتهای از سرزمین های غربی ماننا در نزدیک به یک قرن در اشغال و تحت سلطه اورارتو بود٬ که در بخش مربوط به اورارتو به آن اشاره شد. بعدأ در قرن ششم قبل از میلاد این دولت ماننا بود که از نظر سیاسی٬ اقتصادی و مدنیت قلب امپراتوری ماد را تشکیل می داد.(تاریخ ماد٬ص۱۴۰ )
منابع آشوری و اورارتویی نشانگر آن است که ماننا یکی از دولت های مهم و خیلی متمدن منطقه بود و سرزمین هایش آباد و مردمش ثروتمند بودند٬ بعد ها این دولت ماننا بود که پایه و اساس دولت ماد را پی ریزی کرد. پایتخت ماننا در زیوه واقع در 40 کیلومتری شرق شهر سقز امروزی قرار داشت.(قرانتوسکی٬ داندامایو٬...٬ تاریخ ایران از آغاز تا به امروز ص۵۳).لازم به ذکر است که ، کاوشگریهای جدید نشانگر آن است که پایتخت آنان در نزدیکی بوکان امروزی بود.
بعضی منابع حاکی از آن است که مانناییها صاحب خط بودنده اند. نظر ا.م. دیاکونوف در این مورد این است که خط آنها به ظن قوی مأخوذ از خط اورارتویی بوده است. این خط به گمان او نوعی از خط میخی بوده است. گذشته از این خط میخی، در نواحی اطراف دریاچه ارومیه هیروگلیفهای اورارتویی متداول بوده است، به عنوان مثال بر روی دیس سیمین که در زیویه پیدا شده، هیروگیلیفهایی از این نوع نقش گردیده است. زبان مردم ماننا زبان اقوام قوتتی و لولوبی و هوری بود که تا حدود زیادی به زبان ایلامیها نزدیک بود.
بعد از آنکه قوتتی ها در سال ۲۱۰۹ ق.م.حاکمیت بابل را از دست دادند و به وطن خویش آذربایجان برگشتند ٬ بطور مکرر مورد حمله و لشگرکشی بابل و در اعصار بعدی آشور قرار گرفتند٬ و این حملات اقوام و ایل های قوتتی-لولوبی ها را هر چه بیشتر منسجم تر میکرد و آنها لزوم ایجاد یک دولت واحد و مقتدر را احساس میکردند ولی حملات مکرر دشمنان و نفاق بین قبایل مختلف فرصت انجام این کار را از آنان سلب میکرد.. هدف بابلیان و آشوریان از حمله به آذربایجان علاوه بر غارت ثروت آن٬ جلوگیری از انسجام واتحاد قوتتی-لولوبی ها و تشکیل دولت توسط آنها که میتوانست امنیت بابل و آشور را تهدید کند٬ بود.
منابع تاریخی نشانگر آن است که با وجود حملات مکرر بابل ٬ قوتتی- لولوبی ها موفق شدند دوباره در حوالی قرن ۱۸ ق.م. دولت مستقلی تشکیل بدهند و از شاهان معروف آنها ملکه ناوار بود که در اوایل قرن ۱۸ ق.م. با ترکهای سایبر در شمال سوریه و دولت ایلام بر علیه بابل-اککد متحد شد و ده هزار سرباز به کمک دولت ایلام فرستاد. از قرن ۱۵ ق.م آشوریان هر چند سال یکبار به قصد غارت به آذربایجان لشکر کشی می کردند و چون در آنزمان بین شاهان محلی در آذربایجان اتحاد لازم وجود نداشت لذا از آشوریان شکست خورده و مجبور به پرداخت خراج به آشور می شدند. با گذشت زمان دولت آشور قویتر می شد و برای ساختن بنا ها و عبادتگاههای خود احتیاج به مصالح ساختمانی٬انواع سنگهای زینتی٬ طلا و نقره داشت و منطقه ارتته در آذربایجان در آن زمان مشهور به داشتن این منابع و معماران و استادان ماهر بود٬ و آشوری ها برای تهیه احتیاجات خود به آذربایجان حمله میکردند.
تیقلت پیله سر اول در سال ۱۱۱۴ق.م. : به کمک خدای آشور سرزمینهای نائیر کوهستانی(اطراف سلماس) را فتح کردم٬ امر دادم که از آنجا اوبسیدین٬ بازالت٬ خالتو و هئماتیت به آشور بیاورند و عبادتگاه٬ سالن و خرمخانه خدای آداد را تزئین کنند. (م.ت.ذهتابی٬ تاریخ دیرین ترکان ایران٬ص ۲۶۵).
آشوریان با حملات مکرر خود به آذربایجان ٬سنگهای تزئینی٬ طلا٬ نقره و معماران٬ صنعتگران و استادان آذربایجانی را به آشور میبردند تا بنا ها و عبادتگاه های عظیم نینوا را بسازند.
تا زمانی که قوتتی-لولوبی ها با ایجاد امپراتوری ماد موفق به سرنگونی دولت آشور شدند ٬ در مدت بیش از هزار سال مورد حمله و هجوم آشوریان قرار داشتند. آشوری ها ویرانی های زیادی را در آذربایجان پدید آوردند و بنا به کتیبه های خود آنها ٬ هدفشان چپاول و غارت ثروت آذربایجان بود.چونکه بارها تجربه کرده بودند که قادر به در اشغال نگه داشتن این سرزمین نیستند، چون مردم دلیر و غیرتمند ماننا ـ ماد ، با وجود اختلافات داخلی شان، جانانه از وطنشان دفاع میکردند. اولین و آخرین باری هم که آشوریان موفق به در اشغال نگه داشتن قسمتهایی از ماد مرکزی شدند، منجر به قیام سراسری سال ۶۷۳ شد که در نهایت بعد از چند دهه به نابودی کامل آشوریان ختم شد. مردم آذربایجان با رشادت و مردانگی از سرزمین خود دفاع میکردند٬ هم کتیبه های خود آشوریان و هم هرودت به دلاوری و از خودگذشتگی مردم ماننا-ماد در مقابل تجاوزات آشور اشاره کرده اند. با توجه به این حقایق تاریخی، همچون ملت شجاعی، اجازه اشغال سرزمینشان توسط قبایل بدوی به اصطلاح آریایی ، را نیز به هیچ وجه نمیدادند، لذا ادعای تشکیل امپراطوری ماد توسط اقوام بدوی آریایی در آذربایجان افسانه ای بیش نیست.
تاریخ باز تکرار میشود٬ امروزه نیز ثروت ومنابع طبیعی سرشار آذربایجان از طرف کسانی دیگر غارت و به تاراج برده میشود. اینبار ثروت و نیروی کار هنرمندان٬ صنعتگران٬ دانشمندان و معماران آذربایجان نه برای ساختن معبد های عظیم شهر نینوا ٬ بلکه برای آبادی و پیشرفت شهرهای کویری متجاوزین و سلطه گران امروزی صرف میشود. ماننای کهن٬ ماد سرافراز ٬ آذربایجان غیور دوباره از ۸۰ سال به اینور در بند سلطه گران اسیر گشته است.این بار خاک گرانقدرش نه با جنگ ٬ بلکه با حقه بازیهای سیاسی بین دیگران تقسیم میشود.
حملات مکرر آشوریان٬ قوتتی-لولوبی ها را تضعیف کرده و توان ایجاد یک دولت قوی و فراگیر در آذربایجان را از آنها سلب می کرد٬ تا اینکه دولت آشور به علت حملات مکرر آرامی ها در اواخر قرن ۱۱ و اوایل قرن ۱۰ ق.م. تضعیف شده و قادر به لشکر کشی به آذربایجان نشد. قوتتی لولوبی ها از آن فرصت استفاده کرده و پایه و اساس دولت های ماننا و ماد مرکزی را ریختند.
رهبران ماننا در ابتدا برای حفظ استقلال و آزادی ملت خود ٬ بعضأ برای مبارزه با تهاجمات آشور با اورارتوها متحد می شدند و بعضا نیز برای مقاومت در برابر سلطه گری های اورارتو ٬ با آشور متحد میشدند.
ساکنین آذربایجان و کردستان امروزی تا عصر ششم قبل از میلاد کلا غیر آریایی بودند٬ ساکنین آنجا عبارت بودند از قوتتی-لولوبی ها و اقوام خویشاوند ونزدیک به آنها ٬ و همه آنها التصاقی زبان بودند.(م.دیاکونوف٬ تاریخ ماد٬ ص۱۴۶).
در کتابی که توسط ۶ نفر از تاریخدان روسی نوشته شده است٬ هرچند که گرایشات ترک ستیزی آنان ثابت شده است ٬ اعتراف می کنند که اقوام آریایی هیچوقت نتوانستند به آذربایجان قدیم نفوذ کنند و در مناطق دیگر فلات ایران ساکن شدند. پس با توجه به این حقایق تاریخی که پای آریایی ها به آذربایجان نرسیده بود ٬ چه برسد به اینکه بتوانند دولتی(ماد) را در آنجا ایجاد کنند٬ آریایی بودن مادها چیزی جز یک افسانه و جعل بزرگ تاریخی که از طرف پان فارس ها و حامیانشان مطرح شده است٬ نیست .
آریایی ها در حوالی ۸۰۰ قبل از میلاد شروع به کوچ کردن به فلات ایران کردند ولی موفق به پراکنده شدن در همه جای فلات ایران نشدند٬ فقط در مناطق معینی در شرق و قسمت های مرکزی ایران سکونت گزیدند.در غرب ایران مللی زندگی میکردند که خویشاوند با ایلامیان بودند. (قرانتوسکی٬ داندامایو٬ تاریخ ایران از زمان قدیم تا به امروز٬ ص۵۳ ) .
ادامه مطلب ...ترکهای سومر، بانیان تمدن بشری 2:.
سومرها به عنوان بانیان تمدن بشری، خدمات زیادی را به
بشریت کرده اند. از جمله کارهای مهمی که سومریان برای بشریت کرده اند:
آفریدن قانون و اولین بانیان حقوق بشر، اداره جامعه بر اساس قانون، اختراع چرخ،
پایه و اساس علوم و صنایع مختلف را گذاشتند که بعدا توسط دیگران تکامل پیدا کرد،
پایه و اساس شیمی، ریاضیات، داروشناسی و ...
تقسیم هر شبانه روز به 24 ساعت و هر ساعت به 60 دقیقه و هر دقیقه به 60 ثانیه، کشف
و به کار گرفتن انواع فلزات، اشعار و داستانهای سومر که از لوحه های سومری بازخوانی
شده، نشان میدهد که پایه ادبیات را نیز آنها گذاشتند.
اختراع خط اول هیروگلیف و بعدا خط میخی از کارهای دیگر سومریان هست، داریوش هخامنشی
3500 سال بعد، با استفاده از همان خط میخی اختراعی سومرها کتیبه های خود را به سه
زبان ایلامی، اکدی و پارسی نویساند.
هنر پیکر تراشی، معماری را بنیان گذاشتند
و هنر ساختن مهرهای استوانه ای را آفریدند، که با هنرمندی بی نظیر با اشکالی خیلی ظریف حکاکی شده
بودند و بعد از کشیدن آن بر روی لوحه گلی، اشکال آن در کلیت دیده میشد، این هنر
بعدها در بین مصری ها و یونانی ها نیز پخش شد.
سومر ها برای اولین بار در تاریخ، برای اداره کشور مجلس شورایی ایجاد کردند، که از
دو تالار، تشکیل شده بود، یکی محل ریش سفیدان و دیگری محل جوانان بود. ایجاد سیستم
قضایی پیشرفته که برای اولین بار مجرمین بر اساس قانون دادگاهی میشدند. در هر جلسه
دادگاه در سومر، 4 قاضی همزمان شرکت میکردند.
در ساحه فلسفه و مذهب نیز سومرها خدمات زیادی را به بشریت کردند. طرز آفرینش انسان،
عقیده به دنیای زیرین، قیامت، طوفان نوح، جدایی روح از جسم و انتقال آن به دنیای
زیرین به هنگام مرگ، عقیده به خیر و شر، روشنایی و تاریکی و. . .، همه تفکرات
فیلسوفان سومری بود که بعدها در بین اقوام سامی پخش شده و الهام بخش کتب مذهبی
یهودیان، مسیحیان و مسلمین شده است.
حضرت ابراهیم ساکن سومر بود، که در سال 2050 ق.م. از آنجا کوچ کرد، یعنی زمانی که
سومرها بعد از بدست گرفتن دوباره حاکمیت سومر، به سامی ها خیلی فشار میآوردند.
پروفسور woolley که از طرف دانشگاه پئنسیلوئییا و موزه بریتانیا بعنوان رئیس هیت
کاوشگری در شهر اور بدانجا فرستاده شده بود بعد از سالها تحقیق مینویسد"خلق سومر در
بین النهرین 2500 سال قبل از مصریان تمدن بشری را بنا نهادند" وی فرضیه قدیمی بودن
تمدن مصر را با مدارک قطعی طرد کرده و می نویسد" سومریان در 3500 سال قبل از میلاد
مراحل پیشرفته تمدن را پشت سر گذاشته بودند و به مصر، آسیای صغیر، یونان، آشور و
غیره راه تمدن را نشان داده بودند?
لئو پووانت از سومر شناسان معروف مینویسد: از 3000 سال ق م تمدن درخشان شهرهای
سومری سامی ها را از شبه جزیره عربستان به خود جذب کرد و آنها بتدریج بخش عمده ای
از جمعیت سومر را تشکیل دادند و از 2350 ق م توانستند حاکمیت سومر را به مدت 150
سال بدست بگیرند. اکدها وقتی که سومرها در 2109 ق م دوباره حاکمیت را به دست گرفتند
شدیدا با سامی ها بدرفتاری کرده و در نتیجه عده ای از آنها مجبور به مهاجرت به
فلسطین و مصر شدند و تمدن سومر را با خود بدانجا ها بردند و بعدها تمدن مصر ،
فنیقیه و تمدن یهودیان را بنا نهادند. یک عده ای نیز در کنار موصل، نینوا، ساکن شده
و بعدها دولت آشور را ایجاد کردند. دو قبیله etrusk و سیکول نیز به طرف غرب کوچ
کرده و در یونان، کرت، جنوب ایتالیا ساکن شده و تمدنهای اولیه آن سرزمین ها را به
وجود آوردند.
ترکهای سومر بانیان تاریخ بشری1
به گواه تاریخ، منطقه غرب ایران ، خصوصا آذربایجان ،
مهد تمدن بشری بوده است ولی متاسفانه دشمنان به علت کینه توزی با تاریخ ایران
باستان، و ترس از اینکه، برملا شدن حقایق آن، پوچی و دروغ بودن ادعای آنان مبنی بر
وجود تمدن پوشالی 2500 ساله آریایی/ پارسی در فلات ایران را ثابت خواهد کرد، لذا از
نشر حقایق مربوط به آن شدیدأ ممانعت کرده، و با وقاحت تمام تمدن های درخشان قبل از
هخامنشی را بی اهمیت و قبل از تاریخ می نامند. لازم به ذکر است که در همه جای دنیا
به دوران قبل از اختراع خط توسط سومرها، یعنی تقریبا 6000 سال قبل، دوران قبل از
تاریخ میگویند، ولی در ایران 2500 سال را مرز بین دوران قبل و بعد از
تاریخ معرفی میکند تا توجه مردم به سوی تمدن های باستانی فلات ایران جلب نشود. این
عمل زشت و غیر انسانی، خیانت بزرگی است که قومگرایان به ایرانیان در کل و
خصوصا به آذربایجانی ها که وارثین واقعی تمدنهای قوتتی ها، ایلامیان، سومریان،
ماننا ها، مادها، اورارتوها و. . . میباشند.
آثار و نشانه های فراوانی از تمدن های قدیم آذربایجان به صورت صدها تپه تاریخی
هزاران ساله در همه جای آذربایجان پراکنده هستند و به امان خدا رها شده اند. دزدان
و قاچاقچیان آثار باستانی، با تشویق اشخاص ضد آذربایجانی، که خودشان نیز
در این دزدیها و فروش این آثار دست دارند، در آنجا ها بدون هیچ ممانعتی به غارت
آثار باستانی آذربایجان مشغول هستند و آنچه هم از غارت دزدان در امان مانده توسط
دشمنان به بهانه های مختلف تخریب میشوند و نمونه بارز آن تخریب ارگ
علیشاه و محوطه تاریخی مسچد کبود در تبریز میباشد.
عده زیادی از محققین سرشناس، مثل آرتور کسیت، هنری فیلد و ... آذربایجان را سرزمین
ظهور انسان متفکر و مهد جامعه متمدن میدانند.
سومریان که امروزه بانیان تمدن بشری شناخته میشوند اقوامی التصاقی زبان، با زبانی
خیلی نزدیک به ترکی امروزی، بودند که بعد از مهاجرت از آسیای میانه و سکونت چند صد
ساله در آذربایجان به بین النهرین کوچ کردند و با اطمینان میتوان سومرها را اجداد
آذربایجانی ها و تمدن آنها را شاخه ای از تمدن باستانی آذربایجان به شمار آورد.
چون تمدن سومر رابطه و خویشاوندی تنگاتنگی با تمدن های آذربایجان باستان قوتتی،
هوری، آراتتا، ماننا، اورارتو، ماد، دارد و خود شاخه ای از تمدن باستانی آذربایجان
شمرده میشود، لذا مطلب را با بحثی کوتاه در مورد تاریخ سومرها ادامه میدهیم.
سومرها شاخه ای ازاقوام آسیانی اورال ـ آلتائیک بودند که در حدود 6000 سال قبل از
میلاد، همراه با اقوام خویشاوند خود، هوری ها، ایلامیان، و. . . از آسیای میانه کوچ
کرده و دولتهای مقتدری را در ایران، آناتولی و بین النهرین ایجاد کردند. آثار
باقیمانده از اقوام نامبرده نشانگر آن است که، همه آن تمدن ها دارای منشاء مشترک
بوده و یک حوزه تمدنی مشترک را تشکیل میدادند و اقوامی که آن تمدن ها را بنا نهاده
بودند، دارای ریشه نژادی، زبانی و فرهنگی مشترک بودند.
جغرافیای ارضی سومرها شامل بین النهرین، شمال غرب خلیج کنگر
( خلیج فارس ) امروزی و غرب
خوزستان امروزی بود. البته برخی از تاریخدانان، سومرها، اجداد ترکان را، نه مهاجر،
بلکه بومیان اصیل بین النهرین میشمارند و عقیده دارند که، بعدها در طول اعصار به
آذربایجان، آسیای میانه و. . . پخش شده اند.
زادگاه زرتشت
تا کنون پژوهش ها و کنکاش های بسیاری در مورد زاد و بوم و روزگاری که پیامبر بزرگ آریایی در آن بسر برده است، صورت گرفته است، گاهی به پاسخ نزدیک شده اند اما پسینی از آن نگذشته که خلافش به اثبات رسیده است.برای جوانان دسترسی به منابع که به زبان های کهن نوشته شده است و بسیار اندکند خیلی دشوار گاه غیرممکن است.اما این سبب نمی شود که از اهمیت و ارزش پژوهش و کنکاش در چگوگی های زرتشت و آیین او بکاهد.زیرا زرتشت برای نخستین بار یکتا پرستی را به جهان شناساند و همراه خود باورها و آیینی را آورد، که همراه با ارزش های همراه خود، به نظام حاکم بر جامعه شکل داده و به آن هویتی همراه با تدبیر داد.آموزه های اصیل و والا و پر ارزش کیش زرتشت، بر سراسر خاورمیانه، یعنی ناحیه ای که در آن یهودیت گسترش یافت و مسیحیت و اسلام پابه عرصه ی وجود گذاشتند، اثر نهاد. به سوی خاور نیز حکومت ایران تا هند شمالی توسعه یافت و در آن جا کیش زرتشتی در تکامل شاخه ی مهایانه ی بودایی موثر افتاد.تمامی دیدگاه های پژوهشگران در مورد زادگاه زرتشت تا کنون به گرد سه نظریه بوده است:1-نظریه ای که زادگاه زرتشت را در غرب می داند.2-نظریه ای که زادگاه اورا در شرق می داند.3- نظریه ای که می گوید زرتشت در غرب بدنیا آمده است، سپس برای نشر آیین خود به سوی شرق رفته است.در اینجا نمی خواهم به دوباره گویی و دوباره نگری در تمام جستارها بپردازم، تنها به بخشی که در آن ابهاماتی می بینم بسنده می کنم تا شاید در خور توان راهی باز کرده باشم برای رسیدن به گوشه های ناپیدایی که گم است و پنهان و نیازمند کنکاش و پژوهش بسیار.در باره ی زاد و بوم زرتشت، تا کنون 20 منطقه نام برده شده استبلخ، اورومیه، شیز، پارس، ری، فلسطین«که او را با ارمیای نبی یکی دانسته اند»، اروپا، مصر، آشور، استخر، کلده، بابل، سوریه، چین، آسیای صغیر، بروکونه سوس«از جزایر پروپنتیس»، فرازستان، نوساری در استان گجرات از کشور هند و...)پرفسور جکسون، در کتاب خود«زرتشت،پیامبر ایران باستان»، می نویسد:«موضوع زادبوم زرتشت، موضوعی است که بسیار مورد بحث قرار گرفته است. دلیل پیچیدگی آن تردیدی است که آیا فعالیت پیامبریش را در زادبوم خویش آغاز کرده است؟ اگر از موضوع پیامبری بگزریم و به زادبوم او توجه کنیم، بی تردید می توان گفت که دانشمندان در این که زرتشت از مغرب ایران( کردستان بزرگ) برخاسته، هم سخن اند. آنها که زادگاه زرتشت را شرق می دانند، زادگاه او را آذربایجان مغرب ماد و یا درست تر، پیرامون دریاچه ی چیچست قرار می دهند، درست به نظر می رسد. افزون بر این از نظر گفته هایی که پدرش را بومی آذربایجان و سرزمین چاه های نفت و مادرش را اهل ری می داند، گفتار نام برده را می توان پذیرفت.»دستکم همه ی پژوهشگران و شرق شناسان، به اشتباه دریاچه ی چیچست یا شیدست را همان دریاچه ی ارومیه دانسته اند که این اشتباه بزرگی است. چرا که دریاچه ی چیچست یا شیدست، امروز بر کناره ی آتشکده ی آذرگشنسب در شهر شید(تکاب کنونی) دیده می شد و از دریاچه ی چیچست تا دریاچه ی ارومیه بیش از 500 کیلومتر مربع راه است و لذا بر پایه ی همه ی متون باستانی، دریاچه ی چیچست برکناره ی آتشکده یآتشکده ی آذرگشنسب قرار داشته است.سرهنری رالینسن نویسنده ی دیگر پیش از او آذربایجان را زادگاه زرتشت دانسته، می نویسد که: به نظر می رسد آشکار شدن زرتشت، نخستین بار در آذربایجان و نخستین آتشکده در شیز، شهر ماد بنا گردیده باشد.شهرستانی در کتاب ملل و نحل، از تولد روح زرتشت در کوهی از آذربایجان یاد می کند. میرخواند در روضه الصفا نیز زرتشت را از اهالی ماد برمی شمرد.ماد، زادبوم زرتشت، همان« خونیرث» همان قلمرو مادها و نام دینی فلات بزرگ ایران است. پیشینه ی مادها نیز بر پایه ی متون و یافته های باستانی به ده هزار سال پیش می رسد.در اوستا، کشور ماد یا خونیرث،بیش تر از کشورهای دیگر نام برده شده است، از آنرو که خونیرث سرزمین خود ایرانی هاست که به گفته ی بندهش، 6نژاد در آن جا زندگی می کنند.نام ماد از نام میثره(مهر) ایزد بزرگ ایرانی گرفته شده است.ماد به معنی میانه هم است. ماد با واژه اوستایی مئیذیه(میان) یکیست. کشور خونیرث یا ماد نیز در کتاب های پهلوی به عنوان صفتی در توصیف کشور خونیرث به کار رفته که در واقع نام رسمی این سرزمین بوده است که این معنی به نام کشور میانی یا مرکزی آمده است.واژه ی «اسپیتماد» یا «اسپیتمان» به معنی مهر فروزنده، ماد فروزان است که در متون دینی باستانی بارها این نام تکرار شده است.هردوت می نویسد: مادها در کهن آریان نامیده می شدند و نخستین مردم آریایی بوده اند. مغ یا بزرگ بزرگان و موبد موبدان در آیین مهر و زرتشت، از همین واژه ی ماد و مد گرفته شده، همچنین مدنیت و مدینه به معنی شهر و شهرنشینی و تمدن نیز همگی از واژه ی ماد گرفته شده، چرا که مادها نخستین مردمانی بودند که پایه گزار تمدن و شهرنشینی در جهان می باشند.دارمستتر، ایران شناس نامی می نویسد:اوستا در زمان مادها فرودآمده و زبان مادی،همان زبانی است که اوستا با آن نوشته شده و زبان کردی، بازمانده ی همان زبان است. دکتر امیل وی دیلن، اشپیگل، دارمستتر، گلدنر و بسیاری دیگر زرتشت را از ماد دانسته اند و او را مادی خوانده اند. همان گونه که امروز به اثبات رسیده، کردها از تیره ی مادی بوده اند.در کتاب بندهش، زادبوم زرتشت را در کنار دریاچه ی شیدست در آتروپاتکان ماد، نام برده است.شید و شیز کاملن با واژه ی چیچست و درست آن شیدست در پیوند است. دارمستتر و جکسن نیز این موضوع را تایید کرده اند.آنان، شیز را با واژه ی اوستایی چئچست مربوط دانسته اند.در زند بهمن یشت، فرگرد6، پاره ی 10 گفته شده است:آذرگشسب بر کرانه ی دریاچه ی ژرف چیچست است که نظریه ی ما را بسی بر این که دریاچه ی ارومیه با چیچست یکی نیست، تایید می کند. در زادسپرم نیز، آذرگشسب پیروزگر در کنار دریاچه ی چئچست قرار دارد.موضوع دیگر شهر ری است، شهر ری با ری کنونی در تهران تفاوت دارد. ری یا رعه یا رغه، همان مراغه ی کنونی در آتروپاتکان است و شهر ری کنونی تهران نیست. رغه یا ری دوره ی باستان، همان رعه یا مراغه ی آذربایجان است.یاقوت حموی می گوید:«شیز ناحیه ای است در آذربایجان، آن را مغیره پسر شعبه الثقفی(کسی که آذربایجان را در زمان عثمان تسخیر کرد) بگشود. شیز معرب از جیس است. گفته شده که زرتشت پیامبر مجوس از آن جا بود.