رکنالدین اوحدی مراغه ای در دوم فروردین ماه 654 - 15 رمضان
673 - ولادت یافت به احتمال زیاد ب خاطر ارادت و احترامی که برای اوحدی کرمانی ،
صوفی مشهور قائل بود ، تخلص خود را از صافی به اوحدی تغییر داد
تحصیل و سیر و سلوک در وادی عرفان را از دوره اقامتش در
مراغه آغاز کرد و در طی سفرهایی که داشت با بزرگان و عارفان مختلف آشنا شد و از
محضر هر یک توشعه ای برداشت ، مدتی نیز در اصفهان اقامت کرد . وقتی دوباره به آذربایجان
بازگشت سرودن اشعار را اغاز کرد و به تعلیم و ارشاد مشغول شد . به قول ریپکا ، اوحدی آموزش های
صوفیانه را به گونه ای هنرمندانه بیان کرده است . اوحدی نیمه دوم اسفند ماه 716 -
نیمه شعبان 738 هجری - در مراغه دیده از جهان فرو بست
آثار
ده نامه یا منطق العشاق
ششصد بیت دارد و بنا به درخواست خواجه نصیر الدین طوسی نگارش یافته است . موضوع آن نامه های عاشقانه ای است که دو دلداده برای یکدیگر نوشته اند . غزل های زیبا و لطیفی دارد . ساده و شیوایی آن در بین ده نامه های فارسی بارز و ممتاز است
چو آمد نامهٔ معشوق چالاک به عاشق، گفت
آن مهجور غمناک
غنوده بخت شد بیدار ما را مشرف کرد خواهد یار ما را
طرب پیوند خواهد کرد با دل روا گشت آنچه میجست از خدا دل
خنک دردی که درمانی پذیرد! خوشا کاری که سامانی پذیرد!
دیوان قصاید و رباعیات و غزلیات
شامل هشت هزار بیت است . موضوع قصاید ، پند و اندرز و مسائل عرفانی و اخلاقی است .غزل ها و رباعیات و ترجیع بندهای عمیق و فصیحی دارد و بسیار دلنشین و رسا و روان سروده شده اند
من که خمارم، به مسجدها مده را هم دگر کین
زمان میخوردم و در حال میخواهم دگر
محنت من جمله از عشقست و رنج از آگهی بادهای در ده، که
عقلم هست و آگاهم دگر
رحم بر گمراه و سرگردان نگفتی: واجبست؟ رحمتی بر من، که
سرگردان و گمراهم دگر
مدتی در بسته بودم دیده از دیدار خواب صورت او در خیال
آمد ز ناگاهم دگر
روی گندمگون او با من نمیدانم چه کرد؟ این همی دانم
که: همچون کاه میکاهم دگر
با زنخدانش مرا میلیست، میدانم که: زود خواهد افگندن به
بازی اندر آن چاهم دگر
هم ببخشیدی دلش بر نالهٔ شبهای من گر به گوش او رسیدی
ناله و آهم دگر
من که بر عشقم بریدستند ناف از کودکی چون توان از عشق
ببریدن با کراهم دگر؟
اوحدی امسال اگر آهنگ رفتن میکند گو: سفر میکن، که من
حیران آن ماهم دگر
مثنوی جام جم
این منظومه به لحاظ پرداختن به مسائل اجتماعی زمان و توضیح حقایق عرفانی از اهمیت خاصی برخوردار است . شاعر در این منظومه که بر وزن حدیقه ی سنایی سروده شده است ، علاوه بر توجهبه مفاهیم و موضوعات عرفانی ، با حساسیتی که نسبت به اوضاع اجتماعی دارد با بیانی ساده ، کمبود ها و نیازها را بیان کرده اشت .
جام جم مشتمل بر حدود پنج هزار بیت شعر است
پایداری به عدل و داد بود ظلم و شاهی،
چراغ و باد بود
خاک از ایشان چگونه مشک شو گر به دریا روند خشک شـود
خواب را گفتهای برادر مرگ چو بخسبی همی زنی درِ مرگ
دزد را شحنه راه و رخت نمود کشتن دزد بیگناه چه سود؟
دزد با شحنه چون شریک بود کوچهها را عسس چریک بود
نفس خود را بکش نبرد این است منتهای کمال مرد این است
آرامگاه
رکن الدین ابولحسن مراغی مشهور به اوحدی مراغهای عارف و شاعر پارسیگوی نامدار صاحب مثنوی معروف جام جم است که آرامگاهش در میان باغ سرسبزی واقع شدهاست. سنگ قبر اوحدی از سنگ کبود درست شدهاست. بر دیوار شمالی و جنوبی آن نام اوحدی و تاریخ فوت حک شدهاست. در سال ۱۳۵۲ از سوی انجمن آثار ملی ایران بنای جدیدی بر روی قبر مذبور احداث شده و سنگ مقبره قبلی را به موزه آرامگاه انتقال دادند.
موزهٔ اوحدی
در کنار مقبره اوحدی، موزه اوحدی واقع گردیدهاست. این موزه به علت اینکه شهر مراغه در دوره ایلخانیان مغول مقر حکومتی و پایتخت آنان بودهاست، عنوان موزه تخصصی ایلخانی را به خود اختصاص دادهاست. اشیاء موجود در این موزه شامل ظروف سفالی، سکه، کتابت، ظروف مفروغی، شیشه که کتیبههای باقی مانده از رصد خانه و سنگ قبور مربوط به دوران اسلامی است.
شبی پروانهای با شمع شد جفت چو آتش در فتادش خویش را گفت
شامپو رفع سفیدی مو
بیش از 15 سال جوان شوید با این شامپو دیگر نیازی به رنگ مو ندارید |
FIFA 12
بالاخره نسخه کامل بازی محبوب فیفا 2012 برای علاقه مندان عرضه شد |
X
تبلیغات در بلاگ اسکای
|
چاغداش آذربایجان شعر و ادبیات وورغونلارینا «کریمی مراغه ای» أن تانینمیش سیمالردن دیر. اونون6 جیلدلیک «رنگارنگ» آدلی کیتابلاری طنز بیر روح داشی یاراق، عامییانه ایصطیلاح لارلا دولو اولماقلا، اینجه و درین معنالی تعبیرلرین حیکمت لی قایناقی دیر. او سئویملی شعرلری له اجتماع دا اولان یانلیش اینانج لاری تنقید آتشینه توتور و خورافات چمبرینده سیخیلان ائل اوبانی آجی لار ایچینده گؤردوکده، اوره گه یاتان شعرلر ایله اونلاری گولدورهرک آییلتماغا و دوشونمهگه چاغیریر. اؤزو دئمیشکن:
«شاعیرم شام و سحر فیکر ائدیره م سؤریازیرام / آجیغین گلسه ده یا گلمه سه ده دوز یازیرام»
کریمی مراغه ای شاهلیق اوصول ایداره سی دئورینده، اؤزل لیک له1325 ـ نجی ایل دن سونراکی هر نه تورکجه کیتاب وار ایدی بوتون آذربایجان شهرلرینده اونلاردان تونقال لار قالاییب مئیدان لاردا اودا چکدیلر و تورکجه اثر یازیب یارادماق بؤیوک بیر سوچ و جورم حئسابلاندی، ائله یه بیلدی1338 ـ نجی ایل ده سانسورون یئددی قات حاصارلارینی باجاریقلا آشیب جانینی خطره سالماق لا، "رنگارنگ" کیتابینین بیرینجی جیلدینی گئنیش اؤلچوده نشر ائدیب یایماقلا، خلقین بؤیوک ایستیقبالینی قازانسین. اونون شؤهرتی ایران مرزلرینی آشاراق چوخلی تورک دیللی اؤلکه لرده ایسه، شعرلری دیل ازبری اولوب سینه لرده نقش اولدو.
اونون شعرلری تمثیل دن فایدالاناراق بوتون خلقی آراسیندا چوخ دانیشیلان سوژه لردن دولو ایدی و بو اوزدن ده حیکایه کیمی نقل اولارکن، «تازه گلین لر»، «گونولر»،«قاینانالار»، «لبه دارلی فحله لر»، «فالچی لار»، «أر آروادلار»، «دامادلار»، «مشاطه لر» و حتتا «خوروزلار« و «پیلوولار» دیله گلیب اؤز احوالات لاریندان دانیشیرلار. اؤزل لیک له بو بیت لرله باشلانان شعرلری خلق دیلیندن ائشیدیلرکن اجتماعی رابطه لرده بو شعرلری شاهید چکیردیلر:
نه اولار سوسپه سن بو دل سوزانه پیلوو
ائده سن بیرجه توجه منِ نالانه پیلوو
@@@
من سیز بو مراغه منه زینداندی ماتان میز
ای هر باخیشیندا جان آلیب عشوه ساتان قیز
@@@
فالچی قارداش قاپی دا دورما بویور گل ایچری
باجی وین بیر ایکی ساعت سنه واردی دردسری
@@@
او زمانیکه جیبیمده دوهزایم وارایدی
هامی مجلیس ده منیم عزّ و وقاریم وارایدی
@@@
اوغلانلار ایچینده بَرَکاللاه بیزیم اوغلان
بیر دسته قیزیل گولدی ماشاللاه بیزیم اوغلان
@@@
قوی سنه بیر سؤز دئییم آی مش جمال
قورخورام آمما سالاسان قیل و قال
@@@
منه بیر نازلی قیز آل عیصمه تی نئیلیرسن آتا
بیر قیز آلماقدا بو قَدَر دیققه تی نئیلیرسن آتا
کریمی مراغه ای نین رحمتلی آتاسی ایسه آدلیم شاعیرلردن ایدی کی« ذاکر مراغه» آدیله شعرلری چاپ اولاراق حتتا1324 نجی ایل ده «آنادیل» آدلی درس لیک کیتابلاری کی آذربایجان مدرسه لرینده رسمی حالدا اوخونوردی، اونون یارادیجیلیقین دان سؤز آچمیشدی.
بو گوزل شئری سیز عزیز شئر سونلره نیسگیل ادیرم . ارزیم وارکی سوسیز
بو گوزل شئری استاد اسماعیل حمیدیه متخلص به نشید مراغه ای ( سال 1356) یازیبلار
لک لک
می روم تا آشیان بر گنبد مینا بسازم
دور از این دنیا بسازم
در بهشت آرزو ها غرفه ای زیبا بسازم
خیمه ای از پرنیان ، خرگاهی از دیبا بسازم
دور از این کانون پستی
وین بساط خود پرستی
میروم با چیره دستی
سرنوشت خود کمی ، بالاتر از بالا بسازم
دور از این نام و نشانها
بر فراز قله آتشفشانها
پشت بام کهکشانها
پر زنم ، چندان که سر تا پا بسوزم
یا در این کانون پستی ، آتشی بر پا بسازم
یا بسوزم ..... یا بسازم
میروم تا دور از این آلایش و آلودگیها
بند خود را گم کنم در وادی نابودگیها
وارهانم خویش را از ننگ و دود اندودگیها
گر نشد ، چنبر کنم چرخ زمان را
یا بهم دوزم زمین و آسمان را
با فغان سینه سوز .... بی امان و کینه توز
هم گریزان میستیزم ..... هم ستیزان میگریزم
در جهان خاکی از پاکی اثر کو؟
گوشه امن و امان ، یا خلوت بی درد سر کو؟
زین متاع مختصر ، کس را گذشتی مختصر کو؟
با پسر مهر پدر کو؟ وز پدر شرم پسر کو؟
زندگی خاکش به سر گشته ، ولی اهل بصر کو؟
جان به قربان بشر ، اما بشر کو؟
وز بشر ، جز شور و شر کو؟
شد عیان شرش به عالم ، لیکن از خیرش خبر کو؟
راه گم شد ، راست کج شد ، راهبین کو ؟ راهبر کو؟
یارب آن طوفان که این بنیان کند ، زیر و زبر کو؟
از قلم کاری نشد ، باری تبر کو؟
دیده ها بیناست ، اما دیده صاحب نظر کو؟
در نظر جز سیم و زر کو؟
عالمی زین خاکدان آلوده تر کو؟
میروم تا عالمی دلکش تر از رویا بسازم .
قصر شیرین ، طاق بستان ، بیستون
جمله بی سقف و ستون
مادر گیتی مگر ، لیلی و مجنون نمیزاید دگر؟
یا شکسته قالب آن کوزه ها را کوزه گر؟
رادمردان ، آن صفا و سادگی کو؟
رادی و آزادی و آزادگی کو؟
چون فروغ مهر با افتادگان ، افتادگی کو؟
تخت و بخت اماده ، اما در شما آمادگی کو؟
کو شکوه کوهساران؟
کو نسیم نوبهاران؟
کو صدای آبشاران؟
کو صفای جویباران؟
کو هزاران ..... در هزاران ؟
ماه کو ؟ مهتاب کو؟ رنگین کمان کو؟
آن جهان آسمانی ، آن جلای آسمان کو؟
آنکه با دل همزبان باشد در این دور وزمان کو؟
وز شرار خانمانسوز شرارتها امان کو؟
میروم تا در شکاف سخره ها مأوا بگرم
یا سرم سامان پذیرد ، یا در این سودا بمیرم
یا بگیرم ....... یا بمیرم
یاد باد آن مردی و مردانگیها
عالم خوش باوریها ، درو از این فرزانگیها
در بهار عاشقی گل کردن دیوانگیها
با پری هم خوابگیها ، با جنون هم خانگیها
مز خرد تا خادم خودکامگی بیگانگیها
ای خوش آن خواب خیال انگیز و رویای طلایی
عالم عشق و ، بلای مبتلایی
ای دریغا ! کان طهارت رفت وآن عصمت رمید
جای هر گل ، هرزه خاری بر دمید
میروم تا درو از این درنده خوها
دور از این ناشسته رو ها
وین زننده رنگ وبوها
آشیان از اطلس و دیبا بسازم
در بهشت آرزو ها غرفه ای زیبا بسازم
میروم تا شکوه دل باز گویم با " خدایان "
پرده ها را پس زنم تا چهره ها گردد نمایان
پاره سازم پرده ها را
رو کنم با برده داران ، برده ها را
با ستم کیشان ، ستم پرورده ها را
باز گویم گفته ها را ، بر شمارم کرده ها را
با خدایان لخت و عریان گویم از حال گدایان
در نگاه بی گناهان این عبارت
کاین نمایش کی رسد یارب به پایان
نیست در راهی که من پا میگذارم
رد پای رهگذاری
خویش را با خویش تنها میگذارم
در حصار انتظاری
عقربک میچرخد اما دیر دیر
بی گذشت و سخنگیر
بس عبوس ومرگبار
بس صبور وبردبار
ساغت سیر زمان گردیده پیر
میبرم صد ره ، به تنهایی ، پناه از بی پناهی
بلکه یک دم وارهم زین همرهان نیمه راهی
وز تباهی و سیاهی
داوریها دارم از دست ستمکاران به داور
از سیاهی میگریزم...... با تباهی میستیزم
وآنچه پیش آید در این ره از دل وجان میپذیرم
میروم ..... میروم.... تا آشیان بر گنبد مینا بسازم
دور از این دنیا بسازم
مصاحبه ماهنامه آفتاب آذربایجان با بویوک آغا(ماراغالی هنرمند) |
خالقا آغ ساققالیق ائتمک هر آداما نصیب
اولمور.بعضی لری آغ ساققالیغی ساچلارین آغارماسی ایله شرطلندیریرلر آما
بئله دوشوننلر سهو ائدیرلر.آغ ساققالیق عاغلین، شوعورون، یارادیجی،تفکورون
دوزگون فعالیتی ایله، خئیرخواه ایشله،باشقالارینا عاغیللی مصلحت وئریلمه
سی، دوغرویول گؤستریلمه سی ایله اؤلچولور”. آغ ساققال آچدیغی قاپیدان بوش
قاییتماز “ دئمیشلر. آذربایجان خالقی نین آغ ساققاللاریندان بیری ده
حاقیندا صحبت آچدیغیمیز «بؤیوک آغا » دیر. اؤز خالقینی اورکدن سئومک
باخیمیندان تایسیز بیر شخصت دیر بو آغ ساققال کیشی.
بیوک آغ شکوری زاده کیمیدیر؟ نئچه یاشینیز وار بؤیوک آغا ؟ ائولنمیسن؟ آخی دئییرلر جوانلیقدا بیر قیزی سئویردین؟ نه دن یاخشی پالتارلار گئییب دولانمیرسان همشه پوزقونسان؟ چوخلاری سنه دلی بؤیوک آغا دئیرلر، نه دن؟ مردم دن اینتیظارین نه دیر بؤیوک آغا؟ هردن قولاغیوا نه دن قیغیللی سانجاق تاخیرسان؟ ایندیسه یاردیم ائده نین وارمی هئچ بؤیوک آغا؟ اوره یینین گیزلی سؤزلریندن دئ گینن؟ جاوانلارا سؤزون؟ بوینوندا کی تسبیحی نئچه یه آلمیسان؟ بؤیوک آغا ائشیتمیشیک موسیقی ساحه سینده چالیشان تانینمیش شخصیت لردن ماراغا شهرینده سنین گؤروشونه گلیب لر، عالیم قاسیموف و ...؟ شاگیردین زادین اولوب؟ پینوشت : این گزارش توسط
همشهری عزیزمان آقای "هادی نظری" تهیه شده و در شماره 41 ماهنامه آفتاب
آذربایجان (اردیبهشت 1389) چاپ شده است، آقای نظری مقالات دیگری نیز درباره
شهرمان دارند که جا دارد از ایشان تشکر کنیم. |
نگاهی به سفرنامه منظوم کریمی مراغه ای «
سفرنامه باکو » یا « باکو سفرنامه سی » سروده شاعر توانمند و متعهد
کشورمان استاد حاج حسین کریمی مراغه ای (متولد 1310 - مراغه ) از ویژگی
های دیگری نیز برخوردار است و آن ، طنز نهفته در کلام شاعر است. کریمی
مراغه ای شاعر اهل بیت (ع) است و در عین حال ، اشعار طنز وی که از مضامین
اجتماعی ، ساسی واخلاقی سرشار است ، در بین آذری زبانان رواج و رونق
دیگیری دارد. طنز نهفته در کلام کریمی و یا اشعاری که وی در حوزه طنز
سروده ، از تکلف عاری است.شعر طنز کریمی در عین حال که حامل پیام ها و
مضامین اجتماعی ، سیاسی و اخلاقی است ، به دلیل روانی ، بی تکلفی و سادگی
زبان و بیان همواره با استقبال عام و خاص رو به رو بوده است. همین
برخورداری « سفرنامه باکو » از طنز است که این سفرنامه را از دیگر سفرنامه
های منظوم متفاوت کرده است. سفرنامه
باکو بازتاب سفر کریمی مراغه ای و دوستان شاعرش ( رضا پاشازاده ، آتش و
ناظر ) به باکو می باشد. این سفر در سال 1369 انجام گرفته است. شاعر و
دوستانش از جلفا وارد نخجوان شده و با قطار به باکو رفته اند. هنگامی
که نگاه شاعر در آن سوی مرز ، به جلفای نخجوان می افتد ، آه از نهادش برمی
آید و از اینکه با انعقاد عهدنامه های شوم گلستان و ترکمنچای ، بخشی از
خاک پاک ایران تجزیه شده است ، اشکش روان می شود : او تایین جلفاسینا دوشدی گؤزوم بولمورو هئچ نه حالا قالدیم اؤزوم و
با اشاره به عهدنامه ننگین گلستان می گوید : ای آنکه آتش را بر ابراهیم
گلستان کردی و درد مظلومان را درمان می کنی باردیگر سرزمین را که از وطنم
جدا کرده اند ، به وطنم بازگردان ... دئدیم ای ناری گلستان ائلیین درد مظلوملارا درمان ائلیین لطف ائله روحومی قئیتر بدنه آیریلان توپراقی قئیتر وطنه ... و
سپس در لابلای ابیات سفرنامه ، از وضعیت عمومی نخجوان و باکو ( مرکز ایران
شمالی ) ، نحوه رفتار مقامات و شاعران آنها سخن می گوید و از بلاهایی که
روسیه و ترکیه بر سر مردم آن سامان آورده اند ، پرده برمی دارد و به مسایل
مهم فرهنگی و مذهبی و رواج فساد در آن منطقه اشاره می کند. شاعر چندان از
وضعیت فرهنگی باکو دل آزرده است که می گوید باکو زندان مؤمن و بهشت اهل
فساد است : الغرض مؤمنه زنداندی باکی عیاشا روضه رضواندی باکی ... هنگامی
که سفر پایان می پذیرد و شاعر و یارانش وارد ایران می شوند ، بر خاک پاک
میهن بوسه می زنند و پرچم سه رنگ ایران را بر روی دیده می مالند : دوشوب اؤپدوک وطنین توپراقینی یوزه چکدیک او گؤزا بایراغینی
۰۰ادامه مطلب شعر استاد
ادامه مطلب ...İMADƏDDİN NƏSİMİ
حضرت عماد الدین نسیمی
عارف و شاعر توانمند آذربایجانی
دوشدو یئنه دلی کؤنول گؤزلرینین خییالینه / کیم نه بیلیر بو کؤنلومون فیکری ندیر، خییالی نه ؟
سیدعمادالدین نسیمی، شاعر و متفکّر حروفی
در قرن هفتم هجری بود. وی به ترکی و فارسی و عربی شعر سرودهاست. ولی
دیوان عربی او در طول زمان مفقود شده است. سازمان بینالملی یونسکو به
خاطر کوششهای وی در اشعار انسانی و صلح جهانی در سال ۱۹۷۳ این سال را سال
نسیمی اعلام کرد.
دیوان نسیمی حاوی قالبهای متنوع شعری از قبیل
غزل، قصیده، رباعی اکثرا به زبان ترکی است. به علت تأثیری که طریقت حروفی
به دیگر عقاید عرفانی داشته، بسیاری از شعرهای بکتاشی و علوی به نسیمی
نسبت داده شده است.
سبک شعری نسیمی:
نده سیغار ایکی جهان من بو جهانه سیغمازام
گوهر لامکان منم کون و مکانه سیغمازام
معنی:
هر چند دو جهان در وجود من گنجیده، من در این دنیا جای نمگیرم
من گوهر لامکان هستم که به کائنات و مکانها نمی گنجم
-----------------
آخیر زمانین فیتنه سی، بو گؤزلری شهلا ایمیش
گل دوش اونون سئوداسینا، گؤر کیم نه خوش سئودا ایمیش
معنی:
فتنه آخرالزمان، این شهلا چشم بوده است
بیا و عاشقش شو، تا ببینی چه عشقی بوده است
-----------------
فئردوسه منی دعوت ائدن زاهیده سؤیله
او تیکانه گؤز تیکمه کی گولزاریمی بولدوم
معنی:
به زاهدی که مرا به فردوس می خواند بگو
بدان خار چشم ندوز که گلزارم را جستم
-----------------
ابیات بالا نمونه بارزی از سبک عرفانی نسیمی و عقاید حروفیه است. در این بیت شاعر به دنیای مادی و متقابل آن یعنی جهان معنوی اشاره میکند و اینکه انسان حاصل از اتحاد این دو جهان است. بنابر این انسان از لحاظ روحانی از همان عنصر روحانی پروردگار خویش مایه دارد. لغت لامکان در اصطلاح عرفا معنی خدای را دارد. بنا به اعتقادات نسیمی هرچند انسان قادر به درک پروردگار نیست ولی بایستی در شناخت او کوشش نماید. او شناخت نسبی را از طریق خودشناسی ممکن میداند.
عاقبت این عارف واصل:
زاهدین بیر بارماغین کسسن دونر حق دن کئچر
گؤر بو میسکین عاشیقی سربا سویورلار آغلاماز
معنی:
اگر انگشت یک زاهد بریده شود، توبه کرده و از حق میگذرد
اما این عاشق مسکین را ببین که پوستش از سر تا به پا کنده شده ولی دم نمیزند.
در سال ۱۴۱۷ میلادی و در شهر شام بر سر پایبندی به عقایدش زنده زنده پوست بدنش کنده شده و سپس بدن مبارک این شاعر و فیلسوف آذربایجان تکه تکه شده تا درس عبرتی برای شاگردان و همفکرانش شود.
نمونه شعر:
نمونه1:آیریلیر
ای مسلمان لار مدد بو چشم فتان آیریلیر
آغلاماییم نئیلییم چون جیسمی دن جان آیریلیر
دلبرا هجرین الینده نئجه بیر زاری قیلیم
گؤزلریمدن ساناسان دریای عمان آیریلیر
رنگ چهرم زرد اولوبدور قامتیم همچو هلال
اؤ گونش یوزلو حبیبیم لاله خندان آیریلیر
گئتدی عقلیم گئتدی فهمیم قالمادی تنیمده جان
کونلومی شیدا قیلان شول چشم فتان آیریلیر
محشر یوم الحساب اولدی قیامت باشیمه
شول یوسف صورتلی دیلبر پیر کنعان آیریلیر
نمونه2:هارداسان
جانیمی یاندیردی شوقون ای نگاریم هارداسان
گؤزلریم نوری ایکی عالمده یاریم هارداسان
باغریمی قان ایلدی آجی فراقون گل ایرش
ای لبون وصلی شراب خوشگواریم هارداسان
فرقتون دردی منی گؤر کی نه مجروح ایله دی
ای گؤزی نرگس حبیب گولعذاریم هارداسان
صبری یغمالدی شوقون قراریم قالمادی
ای منیم آرام صبریم بی قراریم هارداسان
دانلود کتاب برگزیده آثار حضرت نسیمی
دانلود دیوان حضرت نسیمی
حضرت نسیمی نین سچیلمیش اثرلری نین اندیرمکی
عبد القادر بن غیبی مراغی
خلاصه : عبد القادر بن غیبی مراغی معروف به حافظ در نیمه سده هشتم هجری در مراغه زاده شد و پس از آموختن موسیقی و علوم زمانه نزد پدرش غیبی، به تبریز رفت و دردربارهای سلطان حسین و سپس سلطان احمد جلایر به نوازندگی پرداخت. با حمله تیمور به آذربایجان، به فرمان وی به سمرقند رفت و پس از مدتی فعالیت هنری در آنجا به آذربایجان بازگشت. و در در بار میرانشاه تیموری(تبریز)، خلیل سلطان (سمرقند)سلطان شاهرخ(هرات)به فعالیت پرداخت ودر 828 ه.ق در هرات به بیماری طاعون در گذشت جامع الالحان، کنزالحان و شرح الادوار از آثار گرانبهای عبدالقادر غیبی مراغی است.
گروه : مشاهیر ملی
رشته : موسیقی
والدین و انساب : پدر عبد القادر بن غیبی مراغی مردی به نام غیبی، از اهالی مراغه و دانشمندی متبحر درعلم موسیقی بود.
اوضاع اجتماعی و شرایط زندگی : عبد القادر بن غیبی مراغی ملقب به حافظ دراواسط قرن هشتم درمراغه زاده شد . مراغه در آن عصر از شهرهای بزرگ و آباد آذربایجان به شمار می رفت . این شهر از زمان ایلخانان مورد توجه بود و مراکز علمی و هنری چندی در آن بنیان نهاده شد. در زمان کودکی عبدالقادر جلایریان برعراق و آذر بایجان حکومت می کردند. در انواع علوم به ویژه موسیقی مهارت داشت مهیا گشت.
تحصیلات رسمی و حرفه ای : از میزان آموزشهای عبد القادر بن غیبی مراغی اطلاعی در دست نیست ، اما گفته اندکه بر علوم متداول عصر خود دست یافت و نیز موسیقی را از پدرش که خود موسیقی دانی برجسته بود، فرا گرفت.
فعالیتهای ضمن تحصیل : عبد القادر بن غیبی مراغی در کنار آموختن موسیقی و علوم گوناگون حفظ قرآن را بر دیگر آموزه های خود اضافه کرد، از این رو به «حافظ» نیز مشهور شد، همین موضوع او را با شاعر معاصر خود، خواجه شمس الدین حافظ شیرازی متشابه کرده است. عبدالقادر مراغی به خطاطی نیز می پرداخته است. ادامه مطلب ...
در قرن بیستم یکی و شاید پرفروغترین ستاره آسمان شعر ملی مبارزی آذربایجان بولود قارا چورلو پسر مطلب در سال 1926 در مراغه در یک خانواده کارگری به دنیا آمد پدر مادرش اسم فرزندشان را بولود (ابر) گذاشتند آنها با انتخاب این اسم شاید نمیدانستند این ابر کوچک روزی ابری پرباران خواهد بود و گلشن شعر آذربایجان را آبیاری و پرگل خواهد کرد. در ترسناکترین زمان استبداد رضاخان یعنی زمانی که هویت ملی مدنی ملت آذربایجان مورد تاخت وتاز و توهین بود بدنیا آمد و پا گرفت. او با اینکه در مدرسهای که در آن با زبان مادریاش نوشتن خواندن و حتی صحبت کردن ممنوع بود از زمان ادراک شروع به گفتن شعر به زبان مادریاش کرد. و تا آخر عمر بدون توجه به این شرایط سخت در راه هویت، زبان، تاریخ و مدنیت خود بدون خستگی فریاد کشید، و قلم زد بولود در دوران جوانی به خاطر شرایط سخت خانواده بدون اتمام متوسطه، برای کمک به خانواده وارد بازار کار شد. در1940 با اشغال ایران توسط متفقین و برچیده شدن موقتی استبداد رضاخان در آذربایجان حرکتهای ملی دمکراتیک به راه افتاد. بولود جوان مثل خیلیها همراه این حرکت شد اولین شعرش در مجلس شاعران در تبریز خوانده شد.
تاریخلر بویونجا ائی بؤیوک وطن
یاغییا دوشمنه اییلمه دین سن
بوگون طبیعتدن ایلهام آلدیم من
گئچدی سحر واقتی بو سؤز اورکدن
اینسانا روح وئره ن دیلینه آلقیش
جهت دیدن مطالب بیشتر بر روی ادامه مطلب کلیک کنید
کوراوغلو
کوراوغلو (به ترکی آذربایجانی: Koroğlu) (به انگلیسی: Koroghlu ) قهرمان حماسی مشترک میان اهالی آذربایجان و ترکمن است که با قیامش بر ضد فئودالیسم و شیوه ارباب و رعیتی نامی ماندگار در میان مردم آذربایجان و ترکمنستان و بسیاری از کشورهای جهان از خود به جا گذاشت.
ریشه این قیام توسط مهتری سالخورده بنام علی ملقب به علی کیشی، شروع می شود. وی پسری دارد موسوم به روشن (کوراوغلو) و خود، مهتر خان بزرگ و حشم داری است به نام حسن خان.
وجه تسمیه نام کوراوغلو
حسن خان بر سر اتفاقی بسیار جزئی که آن را توهینی سخت نسبت به خود تلقی می کند دستور می دهد چشمان علی کیشی مهتر خود را درآورده و وی را کور کنند. پس از این واقعه تلخ روشن پسر علی کیشی لقب کوراوغلو به خود میگیرد. کوراوغلو به ترکی یعنی کورزاده یا پسر مرد کور.برخی دیگر وجه تسمیه آن را به گوراوغلو یعنی زاده گور(قبر) میدانند.
سرآغاز قیام
علی کیشی پس از کور شدن بدست اربابش با دو کره اسب که آن ها را از جفت کردن مادیانی با اسبان افسانهای و دریایی به دست آورده بود، همراه پسرش روشن از قلمرو خان می گریزد و پس از عبور از سرزمین های بسیار سرانجام در چملی بئل (کمره ی مه آلود) که کوهستانی است سنگلاخ و صعب العبور با راههای پیچا پیچ، مسکن می گزیند (نام 2 منطقه در ترکمن صحرا هم اکنون به این نام است یکی در اطراف نیل کوه و دیگری در کنار روستای صوفیان) .
روشن کره اسب ها را با جادو و مانند پدر خویش در تاریکی پرورش می دهد و در قوشابولاق (جفت چشمه) در شبی معین آب تنی می کند و بدین گونه هنر عاشقی در روح او دمیده می شود و علی کیشی از یک تکه سنگ آسمانی که در کوهستان افتاده است شمشیری برای پسر خود سفارش می دهد و بعد از اینکه همه ی سفارش ها و وصایایش را می گذارد، می میرد.
روشن او را در همان قوشابولاق به خاک می کند و به تدریج آوازه هنرش از کوهستانها می گذرد و در روستاها و شهرها به گوش می رسد.
دو کره اسب، همان اسب های بادپای مشهور او می شوند، با نام های قیرآت و بزآت.
عاشق جنون، اوایل کار به کوراوغلو می پیوندد به تبلیغ افکار بلند و دموکرات کوراوغلو و چنلی بئل می پردازد و راهنمای شوریدگان و عاصیان به کوهستان می شود.
کوراوغلو سرانجام پس از کش و قوسهای فراوان موفق می شود حسن خان را به چملی بئل آورده و به آخور ببندد و بدین ترتیب انتقام پدرش را بستاند.
عبدالقادر مراغه ای
عبدالقادر مراغه ای (838_754ه_ق): ایرانی الاصل و با
نام کامل ابوالفضائل کمال الدین عبدالقادر بن حافظ غیبی مراغی . متولد
مراغه بود و در کودکی نزد پدر ادبیات و فقه و قرآن و خوشنویسی آموخت .
موسیقی را هم نزد پدرش آموختو در جوانی به فضل و هنر شهرت یافت . مراغه در
آن زمان مرکز علم و هنر بور و رصد خانه اش معروف بود . کتاب او بنام "
شرح الادوار " که شرحی است بر " الادوار " صفی الدین ارموی ، شناخته شده
است . ولی اثر مهم و پر محتوی او ، " مقاصد الالحان " است که آخرین متن
علمی و پایه ای موسیقی نظری به شمار میرود . مراغی از سمرقند به آسیای
صغیر رفت و کتابش را برای تقدیم به سلطان عثمانی ( مراد دوم ) همراه برد .
ولی به سمرقند برگشت و تا آخر عمر در آنجا به سر برد .
کتابهای او
عمدتا در نسخه های نفیس ، درکتابخانه های مهمی چون نور عثمانیه ( ترکیه) ،
اسکندریه (مصر ) و استان قدس رضوی( ایران ) نگهداری می شود . مقاصد
الالحان دوازده فصل و دو پیوست دارد و از کتابهای خواندنی و مهم در موسیقی
نظری ایران است . سایر کتابهای او عبارتند از جامع الالحان ( به اضافه
رساله خاتمه آن ) و کنزالالحان که از این آخرین کتاب هیچ اثری نیست .
عبدالقادر
نوازنده بی همتای عود و نوا پرداز کم نظیری بوده است و ساختن بسیاری قولها
و تصنیفها و دوره های مختلف منسوب به اوست . دو کتاب مهم او به کوشش فاضل
فقید سید تقی بینش در سالهای 1344 و 1356 و 1366 ، تصحیح و منتشر شد .
فرزند عبدالقادر مراغی ، عبدالعزیز ، به موسیقی وارد بود و مولف کتاب "
تلاوت الادوار " است که در کتابخانه نور عثمانیه اسلامبول نگهداری میشود.
مقاصد
الالحان و جامع الالحان و کنزالالحان سه اثر گران بهای عبدالقادر مراغه ای
همنین او آخرین موسیقی دان بزرگی که وارث موسیقی به اصطلاح کلاسیک ایران
است، وی علاوه بر اینکه نوازنده ی چیره دست عود بود درخوشنویسی و شعر و
نقاشی هم تبحر خاصی داشت.